محمد مهدی شیرمحمدی |
یکم) امام خود را بشناسیم
«أصْبَغبننُباته» میگوید: امیرمؤمنان علی علیهالسلام، به ما امر فرمود که از کوفه به مدائن برویم. روز یکشنبه بهراهافتادیم. در میان راه، از میانما «عمْرو بنحریث» و «أشعثبنقَیْس» و «جَریر بنعبدالله بَجَلی» با پنج نفر دیگر جدا شدند و راه خود را به سویحیره کج کردند و به ما گفتند: چون روز جمعه فرا رسد ما در مدائن به علی(ع) میرسیم و قبلاز آنکه مردم برای نماز جمعه مجتمع گردند میآییم تا نماز را با علی بخوانیم.
آنها به دیاری رسیدند که به آن «خَوْرنق» و «سَدیر» میگفتند. آن هشت نفر در خورنق یا سدیر در وقت ظهر نشستند و به خوردن ناهار مشغول شدند. یکضب (سوسمار) از جلوی آنها گذشت. آن را صید کردند. عَمرو بنحریث، دست سوسمار را باز کرد و (با لحنی تمسخرآمیز) بههمراهانخود گفت: با این سوسمار بیعتکنید. این امیرالمؤمنین شماست. آن هشت نفر با آن سوسمار بیعت کردند و سپس آن را رها کردند و خودشان از آنجا به مدائنکوچ کردند و گفتند علیابن ابیطالب چنین میپندارد که از علم غیب اطلاع دارد. ما اینک او را از امارت مؤمنان، خلعکردیم و به جای او با سوسماری بیعت کردیم.
آنان روز جمعه به مدائن رسیدند و در هنگامیکه أمیرالمؤمنین علیهالسلام بر بالای منبر خطبه میخواند، وارد مسجد شدند. حضرت فرمود: رسولخدا صلیالله علیه و آله و سلم، برای من احادیث بسیاری را به راز گفته است که در هر حدیثی از آن احادیث، دری است که از آن یک در، هزار در دیگر گشوده میشود. خداوند تعالی در کتاب عزیز خود میگوید: «یَوْمَ نَدْعُو کُل أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ. . . »؛ قیامت روزی است که ما در آن، هر دسته و جمعیتی از مردم را با امام خودشان میخوانیم» (اسرا: 71) و من به خدا قسم میخورم که در روز قیامت، هشت نفر از این امت، محشور میشوند که امام آنها، ضب (سوسمار) است و اگر بخواهم نام آنها را ببرم، میبرم.
در این حال، رنگ از چهرههایشان پرید و بند بند آنها لرزیدنگرفت و عمر و بنحریث از شدت ترس و دهشت، مانند شاخه سعف (برگ درخت خرما) تکان میخورد. (امام شناسی. ج 14. صص 115-114؛ مناقب. طبعسنگیج، ص 421- ؛ بحارالانوار. ج. ص؛ و...)
دوم) آن خضر و این ظلمات
حضرت آیتالله مصباح یزدی(حفظه الله تعالی)، از آن فرزانگان روشن ضمیری است که هر که مراحل سیاست را با او بپیماید، میتواند امیدوار باشد که خویشتن را از خطر گمراهی برهاند. خداوند متعال به سبب «تقوای زیاد»، «علم بسیار» و «صفای زایدالوصف»، به این بزرگوار توفیق داده است که آنچه دیگران در آینه میبینند او در خشت خام و آنچه را دیگران در آینده میبینند او امروز میبیند.
حقیر تاکنون توفیق نداشتهام محضر ایشان را از نزدیک درک کنم، اما به سبب نوع اشتغالات فکری و شغلی به بصیرت و دوراندیشی ایشان یقین پیدا کردهام. هر کس اندک مطالعهای از تاریخ انقلاب اسلامی داشته باشد، میداند که آن بزرگوار سالها پیش از آشکار شدن نفاق گروهک سازمان منافقین خلق، انحراف ایشان را دریافت. به همین روی در برابر برخی از دوستان ساده لوح و مصلحتاندیش مقاومت کرد و حاضر نشد از این سازمان که مکتبش اسلام امریکایی و امامش هوای نفسانی بود، حمایت کند.
آیتالله مصباح یزدی، در آغاز راهی که سازمان منافقین انقلاب و مدعیان اصلاحات برای براندازی نظام در پیش گرفته بودند، ماهیت اومانیستی آنها را گوشزد کرد و در سلسله درسهایی که در نماز جمعه تهران ارائه میداد، مرزهای فکری جمهوری اسلامی مبتنی بر اسلام ناب محمدی(ص) را تبیین کرد. سالها پس از این سلسله درسها بود که محمدرضا خاتمی دبیر کل حزب مشارکت، در پاسخ به نامه دوم حبیبالله عسگراولادی پرده از ماهیت سکولار اصلاحطلبان برداشت و به صراحت اعتقاد این حزب به «تفکیک نهادهای دینی از نهادهای سیاسی» را اعلام کرد. اصلاحطلبان اما به جای پذیرش همگامی با حضرت آیتالله کوشیدند آن بزرگوار را منکوب کنند.
شبپره گره وصل آفتاب نخواهد
رونق بازار آفتاب نکاهد
راهی که براندازان مدعی اصلاحات پیمودند، بدیهی بود که به فتنه 88 میانجامید و این بداهت را حضرت آیتالله مصباح یزدی دریافته بود. مدعیان دیروز، امروز آنقدر از خط امام(ره) دور افتادهاند که محبت و ولایت لیبرالیسم را با سرسپردگی تمام پذیرفتهاند. اکنون دیگر آنها پیوند سببی و نسبی خود را هم با حضرت امام(ره) گسستهاند.
سوم) مبادا غفلت کنیم
بیانات اخیر آیتالله مصباح یزدی در جمع مسئولان شورای عالی زنان از آن هشدارهایی بود که اگر کسی امروز آن را درنیابد چه بسا سریعتر از منافقین خلق و منافقین انقلاب، گرفتار ضلالت و گمراهی شود، زیرا سرعت حوادث پی در پی، آنقدر زیاد است که قدرت اتکا به تأملات شخصی کم شده است و به ویژه اگر کسانی که به دلیل اشتغالات سنگین اجرایی، در متن قضایا قرار دارند، نمیتوانند فرصت کافی برای تأویل رویدادها داشته باشند.
ایشان هشدار دادهاند: «اگر به لایههای عمیق آن توجه نکنیم، چه بسا در درازمدت دین را از بین ببریم، چرا که نگاه سطحی به اسلام مانند درختی است که ریشهای ندارد. . . . در بین مسئولان نیز کسانی که واقعاً ولایتفقیه را شناخته و بدان اعتقاد دارند، کم هستند و حتی عدهای معتقدند اینکه یک روحانی آن هم به حکم دین در رأس مسائل کشور قرار بگیرد، امری اشتباه است. . . امروزه در دوران جامعه ما تشکیلاتی فراماسونری در حال شکل گرفتن است و همانطور که در دوران مشروطه، فراماسونری با شعار قرآن و اسلام پیش آمد، امروز نیز فراماسونری با شعارهای انقلاب و اسلام جلوه میکند و تحت پوشش آن حرف خود را بیان میکند، یعنی قالب را حفظ و محتوا را عوض میکند...»
و بعد تصریح کردهاند: «اگر تنبلی کنیم زمانی از خواب غفلت بیدار میشویم که تیرگی فتنه همه جا را فراگرفته است و میبینیم همان کسانی فتنه را آغاز کردهاند که خود پرورش دادهایم. این عزل و نصبها از کجا در میآید؟ این حرفهای ملیگرایانه و مکتب ایرانی، آن هم در زمانی که نهضت اسلامی در جهان اسلام در حال شکلگیری است، برای چیست؟ ملیگرایی و دم زدن از مکتب ایرانی با چه انگیزهای میتواند صورت بگیرد؟... خطری که من احساس میکنم شدیدترین خطری است که تا کنون اسلام را تهدید کرده است و آن هم از سوی نفوذیهایی است که در بین خودیها در حال رشد هستند.»
چهارم) صورتک اومانیسم
فراماسونری، صورتی اومانیستی و بشرمدارانه و سیرتی شیطانی دارد. بشر را به جای خدا، دائر مدار هستی میانگارد و با اغواگری، آرزوی دور و دراز جاودانگی سلطنت بشر بر جهان را ترویج میدهد؛ «فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلکَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلَى»؛ پس شیطان او را وسوسه کرد، گفت: اى آدم! آیا تو را به درخت جاودان و سلطنتى که کهنه نمیشود، راهنمایى کنم؟! (طه: 120)
بگذارید تنها به مصداقی گذرا اشاره کنیم و بازگویی تاریخ فراماسونری را به مجالی دیگر بسپاریم؛ فراماسونری در عهد ماقبل انقلاب اسلامی، از زبان رئیس دفتر فرح پهلوی، با منحطترین ادبیات صوفیانه، حقیقت مشترک ادیان و معنویت منهای تولی و تبری را از پشت صورتک «خرد جاویدان» سخن میگفت. اما، این حقیقت دینی حتی به زندگی خصوصی حسین نصر هم نمیتوانست صورتی متعالی بدهد.
البته ارائه توضیحاتی در مورد اینکه مشخصاً یک فرد عضو تشکیلات فراماسونری هست یا نه، یا نفوذ فراماسونرها در حلقه اطرافیان وی چقدر است، وظیفه نهادهای مسئول است که با ارائه مستندات باید در این خصوص اعلام نظر کنند. اما اینکه میبینیم، ادبیات ماسونی خود را ظاهر میکند، طبیعی است که باید نگران باشیم.
پنجم) نو ماسون و دولت نو ماسونها
نتیجه کار فراماسونری این است که بیعت و سرسپردگی ائمه جائر را به جای ولایت حق تکلیف میکند. در اینکه فراماسونری در جستوجوی نفوذ در انقلاب اسلامی است، تردیدی نیست. در این هم تردیدی نیست که نفوذ فراماسونری در دولتهای گذشته موجب گردید، دولتمردان جمهوری اسلامی به جای رعایت قاعده تولی و تبری، گفتوگو و تعامل با استکبار جهانی را در پیش گرفتند؛ به جای تقوا، پاکدامنی، حمیت، غیرت و. . . سمحه و سهله را ترویج میکردند؛ به جای حمایت از مظلومان و مستضعفان جهان، شعارهای عوامانه و سادهلوحانه از فلسطینها فلسطینیتر نشویم، ایران برای همه ایرانیان، نه غزه نه لبنان؛ جانم فدای ایران و. . . را سر دادند.
امروز برخی از افراد آگاهانه یا ناآگاهانه ادبیات فراماسونری را باز تولید میکنند و از یک سو از ملیت ایرانی سخن میگویند و از سویی دیگر میخواهند انسان را جای خداوند بنشانند. مبادا روزی از خواب غفلت بیدار شویم که دیگر به خواب ابدی رفته باشیم! سرشت فراماسونری به دلیل مدیریت آن از سوی ابلیس، میل به استکبار و تمامیتخواهی دارد. از این روی نوفراماسونرها میکوشند از شبکهسازی و تصدی امور به سمت تصاحب همه قدرت و تأسیس دولت نوفراماسونری در ایران بالا بکشند. نوفراماسونری امروز تا سطح قبضه بخشی از دستگاههای تبلیغاتی و اجرایی خود را بر کشیده است.
راه عبور از خوان غفلت و پای نهادن به وادی ایمن، دشوار نیست. تنها عزمی راسخ میخواهد تا دامن از حب و بغضهای متعصبانه فراهم چینیم. بدیهی است که شوق خدمت و ضرورتهای تصدی امور اجرایی، کار شبانه روزی را میطلبد و کار شبانه روزی فرصت تأمل دقیق حوادث و جریانات پرشتاب امروزی و تأویل درست رویدادها را از دولتمردان میگیرد. در این شرایط بدیهی است که نمیتوان انتظار داشت، متولیان امور اجرایی بتوانند از فتنهای که حضرت آیتالله مصباح یزدی در پیش روی دولت دیده است، عبور کنند. مگر آنکه طی این مرحله با همرهی خضر کنند.
نظرات شما عزیزان: